پویانپویان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

پویان عزیز دل مامان و بابا

پویان و هندونه گفتنش

عشق بابائی اولین میوه ای که اسمشو یادگرفتی هندونه بود و هر موقع میرفتیم میوه فروشی دائم پشت سرهم میگفتی هنونه هنونه هندونه رو خیلی دوست داشتی وقتی نزدیک هندونه میبردمت دو دستی تو سر هندونه میزدی که ببینی رسیدس یا نه اینم عکست تو وانت هندونه که نشسته بودی رو هندونه ها وپائینم نمیومدی ...
19 مهر 1392

اولین آتلیه غیر رسمی پویان بابا 91/12/27

  باباهی ما واسه  خرید شبه عید با مامانی رفته بودیم بیرون که دیدیم آقا عکاسه بیکار نشسته مامانیم پیشنهاد داد یه عکس همینطوری ازت بگیریم  عمو عکاسه هم دید وقته مناسبیه حسابی مارو گذاشت تو خرج البته ارزشه عکسای شما خیلی خیلی بیشتر از این حرفاست فدات بشم  باباهی  عکسات خیلی قشنگ شدن مبارکت باشه           ...
18 مهر 1392

اولین دَ دَریه بزرگ (مسافرت) پویان جون در عید 1391

اینجا موزه مردم شناسیه رشته ما بین آستانه اشرفیه و رشت اول جاده فومن ابنجا هم چشمه دمکش تو روستای اوشیان از توابع شهرستان لنگرود اینجا هم حرم سید جلاالدین اشرف تو آستانه اشرفیه هستش من پویان جون ومامانی نائب الزریاره همگی بودیم قربون اون دستات بره بابائی خدا همیشه دستتو بگیره ...
17 مهر 1392

اولین بار رفتن به پارک

بعد از 8الی 9 ماه تعطیلی رودخونه زاینده رود دوباره زنده شد و همین بهونه خوبی شد که پویان جونو واسه اولین بار ببریمش پارک وکنار زاینده رود در ضمن اولین کلمه بغر از بابا رو پویان یاد گرفته بود اونم آب هرجا آبنما میدید میگفت اب اب کلاً عاشق آبه این تپلی   اینجا هم واسه اولین بار چمنهارو حس کردی نمیدونی که چه ذوقی میکردی اینجا هم واسه اولین بار گذاشتیمت تو تاب تاب کلی ذوق کرده بودی نمیخواستی دیگه بیای پائین کلی واسه تاب صف کشیده بوده ولی شما ول کن نبودین   ...
17 مهر 1392

امامزاده محل

این عکسا مربوط میشه به عصر پنجشنبه امامزاده احمدابن علی درست پشت کوه آتشگاه اصفهان در تاریخ 92/01/22 اینم اولین بادکنکیه که واسش خریدیم خیلی ذوق کرده بود ولی بمیرم واسش وقتی تو دستاش ترکید کلی ترسید اگه گفتین اینجا پویان به چی نگاه میکرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!   داشت به گنجشکهائی که نشسته بودن توی امازاده و اینطرف و انطرف پرواز میکردن نگاه میکرد         ...
17 مهر 1392